جدول جو
جدول جو

معنی مصرف زده - جستجوی لغت در جدول جو

مصرف زده
مصرف گرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ سَ دَ / دِ)
مصروع. غشی. کسی که مبتلی بصرع و دارای بیماری صرع بود. (ناظم الاطباء). قطرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ دَ /دِ)
صیقل شده. پرداخت شده. آهاردار:
دید لک لک را پری چون کاغذ مهره زده...
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ / تِ)
رده بسته. صف بسته. صف کشیده:
همه موبدان پیش تختش رده
هم اسپهبدان پیش او صف زده.
فردوسی.
صف زده بینم پری رویان به پیش صدر او
چون سلیمانست گوئی خواجه وایشان پری.
سوزنی.
بینی از اژدهادلان صف زدگان چومورچه
خانه مورچه شده چرخ ورای معرکه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصرف شده
تصویر مصرف شده
گسار ده
فرهنگ لغت هوشیار
اریب زدن، زخم کاری زدن کج زدن، یا محرف زدن شمشیر (تیغ)، کج زدن شمشیر، زخم کاری زدن: نگاهی کز تو می پیچد عنانش زند مژگان محرف بر میانش. (زلالی) تیغ را محرف بر کتف او نواخت. یا محرف زدن قلم. کج قط زدن قلم را: چشمت به پند نامه ما وا نمیشود تا کی قلم جری و محرف زنیم قط. (نظیری)
فرهنگ لغت هوشیار
رده بستن صف زدن صف آرایی کردن: هر کجا زلف او مصاف زند زشت باشد که نافه لاف زند... (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرع زده
تصویر صرع زده
کسی که مبتلی به صرع است مصروع غش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف زده
تصویر صف زده
صف بسته رده کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرع زده
تصویر صرع زده
((~. زَ دِ))
غشی
فرهنگ فارسی معین
مصرف گرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد