رده بسته. صف بسته. صف کشیده: همه موبدان پیش تختش رده هم اسپهبدان پیش او صف زده. فردوسی. صف زده بینم پری رویان به پیش صدر او چون سلیمانست گوئی خواجه وایشان پری. سوزنی. بینی از اژدهادلان صف زدگان چومورچه خانه مورچه شده چرخ ورای معرکه. خاقانی
رده بسته. صف بسته. صف کشیده: همه موبدان پیش تختش رده هم اسپهبدان پیش او صف زده. فردوسی. صف زده بینم پری رویان به پیش صدر او چون سلیمانست گوئی خواجه وایشان پری. سوزنی. بینی از اژدهادلان صف زدگان چومورچه خانه مورچه شده چرخ ورای معرکه. خاقانی
اریب زدن، زخم کاری زدن کج زدن، یا محرف زدن شمشیر (تیغ)، کج زدن شمشیر، زخم کاری زدن: نگاهی کز تو می پیچد عنانش زند مژگان محرف بر میانش. (زلالی) تیغ را محرف بر کتف او نواخت. یا محرف زدن قلم. کج قط زدن قلم را: چشمت به پند نامه ما وا نمیشود تا کی قلم جری و محرف زنیم قط. (نظیری)
اریب زدن، زخم کاری زدن کج زدن، یا محرف زدن شمشیر (تیغ)، کج زدن شمشیر، زخم کاری زدن: نگاهی کز تو می پیچد عنانش زند مژگان محرف بر میانش. (زلالی) تیغ را محرف بر کتف او نواخت. یا محرف زدن قلم. کج قط زدن قلم را: چشمت به پند نامه ما وا نمیشود تا کی قلم جری و محرف زنیم قط. (نظیری)